سلام دوستان. حالتون چطوره؟ خب سال هشتاد و چهار هم داره تموم میشه. این سال به جز بدبختی هیچ واسم نداشت. روز سال تحویل هشتاد و چهار خودم دونستم که این سال یه سال سخته ! یه سالیه که پر از رنج و غمه و بدبختیه. سالی که با گریه شروع شد (اونم چه گریه ای) و با گریه هم داره به پایان میرسه ! سال هشتاد و چهار . سالی که موقع سال تحویل جای مادرم سر سفره هفتسین خالی بود. سفره ای که مث هیچ سفره هفت سینی نبود. مادرم تو بیمارستان خوابیده بود و ما هم خونه دور سفره بودیم. پرستارا نمیذاشتن سفره رو ببریم بیمارستان. حالمونو گرفتند. هنوز چند ثانیه مونده بود تا سال تحویل که یهو از پای سفره بلند شدم و رفتم تو آشپزخونه و تا تونستم گریه کردم. اصلا نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم. زار زار گریه میکردم. به زور بابام منو نشوند پای سفره! حالا بخونید میفهمید چقد بدبختم. سال تحویل شد ! بلافاصله رفتم بیمارستان که مامانمو بقل کنم و عید رو بهش تبریک بگم. وقتی با یه دسته گل رفتم تو اتاقش دیدم نیست. از پرستارا پرسیدم گفتند حالش بد شده بردنش سی سی یو.وقتی رفتم نگاه کردم اکسیژن و هزارتا بدبختی دیگه به سر و صورتش وصل بود. خلاصه مامانم حالش خوب شد و هفتم یا هشتم عید بود که اومد خونه! شما اسم اینو میذارید عید ؟! سال هشتاد و چهار سالی بود که هرچه معرفت به خرج دادیم بی معرفتی دیدیم! سالی که به اصطلاح با معرفتا منو تنها گذاشتند. سالی که بهترین کسم تنهام گذاشت. کاش فقط تنهام میذاشت. بهم خیانت کرد! خلاصه سال هشتاد و چهار سالی پر از درد و غصه بود برام و اما سال هشتاد و پنج !!! اونم از این بدتر میشه . پیشاپیش تبریک میگم عید رو. هم به شما و هم به خانواده هاتون! .به وبلاگ من و اکرم و فاطمه سر بزنید. یه وبلاگ کاملا پرسپولیسی. منتظرتون هستیم. http://p-p.blogfa.com یاعلی...
[جمعه 84 اسفند 19]
[نظر شما()]
|